مجری جام جهانی به خاطر پوشش نا مناسب اش از چه کسی عذرخواهی کرد!؟
مجری جام جهانی به خاطر پوشش نا مناسب اش از چه کسی عذرخواهی کرد!؟
پس از مراسم قرعهکشی جام جهانی 2014 مجری زن این مراسم، فرناندا لیما، در مصاحبه با یک روزنامهنگار ایرانی در خبرگزاری فرانسه به خاطر پوشش نا مناسب اش از ایرانیان عذرخواهی می کند وی می گوید: « از من خواسته شد تا مجری برنامه باشم، همچنین از من خواسته شد تا لباسی طلایی رنگ بپوشم که تا زانوی من بود، لباسی که به نوعی مناسب آب و هوای «باهیا» هم بود. ... من یک حرفهای هستم و آنچه را که عرف است دنبال میکنم. نه من و نه هیچ کس دیگری در این برنامه فکر نمیکرد چنین اتفاقی رخ دهد و گرنه، معتقدم میشد تیپ و ظاهر دیگری نیز انتخاب شود. ... هر فردی محصول فرهنگی است که در آن زندگی میکند در نتیجه من همانگونه که یک زن غربی در یک برنامه عظیم بینالمللی لباس میپوشد، لباس پوشیدم. باهیا هم جایی است که دمای هوای آن غالبا بالا است. ... من میخواهم بگویم به خاطر تمام اتفاقاتی که افتاده متاسفم. من به هیچ وجه قصد نداشتم هیچ کشور، فرهنگ و یا مردمی را به هر شکلی مورد حمله و بی احترامی قرار دهم. من به هیچوجه قصد نداشتم باعث نوعی از جنجال و یا رفتار خجالتآور شوم. ... من اطمینان میدهم که این اتفاق را به عنوان یک درس یاد خواهم گرفت و در انتخاب لباس برنامه «توپ طلا» آن را در نظر خواهم داشت تا همه بتوانند آن را تماشا کنند.»
نکته جالب توجه برایم این بود که یک مجری که در کارنامه خود مدل بودن را هم یدکِ افتخاراتش می کشد متوجه است که هنگامی که مجری یک برنامه بین المللی و عمومی است باید به گونه ای لباس بپوشد که موجب ناراحتی افرادی که ناظرش هستند را فراهم نیاورد حتی اگر این ناراحتی به خاطر مسئله ای باشد که او بدان معتقد نیست و از جانب مردمی باشد که یک هزارم جمعیت بین الملل را هم شامل نشوند. نه، تمام توجه تان به متن نبود دوباره دقت کنید: یک مدل و مجری زن به خاطر ناراحتی یک هزارم جمعیتی که ممکن بود ناظرش باشند عذرخواهی می کند اما خواهرانی که در خیابان هایی قدم می زنند که با نام شهیدان مزین شده، گذرشان از خانه هایی است که پدر و مادری یکی، دوتا، سه تا یا شاید همه ی بچه های نازک تر از گل شان را برای اعتقاداتشان به قتلگاه فرستاده اند و برخی هنوز یک استخوان و پلاک را از سه دهه تاریخ چشم انتظارند؛ خود را بدهکار یک عذرخواهی هم نمی دانند. بی دقتی نکنید نقلم دین داری و بی دینی نیست، نقلم مچ گیری نیست، نقلم احترام به مادری است که از دست دادن دو گل پسرش او را ناراحت نمی کند، ناراحتی اش از کسانی است که تصور می کند با بی حجابی روی خون پسرش ایستاده اند. نقلم نقل همسر جانباز شهیدی است که در آفتاب ترکش های زیر پوستش داغ می شوند و گر می گیرند اما خودش می گوید که من از این ها کم تر از بی حجاب های اطراف حرم امام هشتم می سوزم. نقلم اعتقادات من و تو نیست؛ پولورالیستی هم که فکر کنیم وقتی در چنین کشوری زندگی کنی خیلی دل می خواهد که این همه دل را با هم بسوزانی. نقلم نقل آه مظلومی است که یقین دارم تا زندگی ظالم را به آتش نکشد بر نمی گردد. نقلم نقل مرشد نیست نقل قلمی است که از لهیب آتشی که حس اش می کند بر خویش می لرزد و این سطور را سیاه می کند برای تو بلکه به خاطر خودت، به خاطر دنیای خودت برگردی.
اما حرف آخر، کم تر از یک ماه تا شهادت امامی باقیست که بعید می دانم ایرانی باشی و شیرینی محبت اش و دریای کراماتش را ندیده و نچشیده باشی. همین اندک مدت را فقط برای احترام به امامی که غربتش جان جهان را حتی همین امروز می سوزاند حجابت را نه آن گونه که خودت می پسندی، آن گونه که او می پسندد تنظیم کن اگر برکت اش را ندیدی دوباره برگرد به سیاق سابق.
حداقل به امتحانش که می ارزد؛ نمی ارزد؟
با یادداشتی در خدمتم لطفا ما را از نظراتتان بی بهره نگذارید