تنها نوشته

خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همۀ تکیه‏ گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی‏ شناسیم و غیر از تو نخواسته ‏ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی

تنها نوشته

خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همۀ تکیه‏ گاه ما تویی، و ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمی‏ شناسیم و غیر از تو نخواسته ‏ایم که کسی را بشناسیم. ما را یاری کن، که تو بهترین یاری کنندگانی

تنها نوشته وبلاگ ایرانی

سامانه ثبت تجربیات تشکل های دانشجویی

جنبش letter4u

شبکه وبلاگی مجاهدان مجازی

پاتوق بچه شيعه ها

عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما AmmarName.ir
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

داستان دست های بسته ما

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ب.ظ

داستان دست های بسته ما


وقتش رسیده بود. دیگر باید پیدایمان می کردید کمی هم دیر کردید. قرار بود زود تر بیاییم. یعنی این طور به ما گفته بودند که شهر زودتر به نیروی کمکی نیاز دارد. گفته بودند که این بار خود شیطان هوس کرده ساعتش را به وقت تهران از ما بپرسد. نگفته بودند که مأموریت ما چیست اما گفته بودند به زودی شما را به منطقه عملیاتی خواهیم برد.

ماجرای دست بسته شهید شدن ما هیچ گونه فلسفه و فلسفه بافی نیاز ندارد شما ها بیخودی شلوغش کردید خود بعثی ها می دانستند تا دستان ما را نبندند نمی توانند خاک بر ما بریزند. ماجرای دست هم در تاریخ اسلام داستان های غمناکی دارد برای خودش. همه داستان کربلا هم از آنجا تراژیک می شود که دستان عباس را از حرم گرفتند وگرنه تا دستان عباس بود، همه ماجرا حماسه و شور و غیرت بود. بچه ها اینجا طاقت ندارند روضه گوش کنند؛ اصلا هم قسم شده اند که یا دیگر روضه گوش نکنند و یا گوش کنند و بمیرند اگرنه برایتان تعریف می کردم که تا دستان عباس بود، عزت حرم بود و وقتی دستان عباس از سر بچه ها کم شد ... از آخرین باری ...

از آخرین باری که یک نفر روضه بستن دست های یک مرد را در کوچه ای تنگ و تاریک خواند بچه ها هم قسم شده اند که دیگر روضه نخوانند. همه طاقت نداشتند روضه گوش کنند! روضه به درد شما شهری ها می خورد که قلبتان تحمل دارد! هرچند ما خودمان روضه ی باز هستیم اما بیشتر آمده ایم تا برای شما داستان تعریف کنیم. ما آمده ایم ...

ما آمده ایم که داستان کربلای چهار را روایت کنیم. می دانیم که چون تلخ است، برایتان نگفته اند اما بگذارید برایتان زنده روایت کنیم طعم تلخ خیانت را. برایتان نگفته اند که چه شد ما غواصان خط شکن عملیات کربلای چهار دست بسته دشمن شدیم چون تلخی این داستان کامتان را  تلخ می کرد اما باید یکی برایتان تعریف می کرد؛ مگر چند بار باید یک تجربه را تکرار کنیم که عبرت بگیریم!؟ برایتان نگفته اند ...

برایتان نگفته اند برخی در داخل کشور، در همان حال که نیرو های انقلاب و پاسدار های عزت و حرمت کشور را اقتدار گرا و تمامیت خواه معرفی می کردند، در حال فروختن اطلاعات عملیات کربلای چهار به صدام بودند. این واژه هایی که امروز شما می شنوید جدید نیست؛ ما گوشمان پر شده بود بس که از این لیچار ها بارمان کرده بودند. این ها نیز که امروز دوباره این واژه ها را تکرار می کنند چهره های جدیدی نیستند، بیش ترشان فسیل های باقی مانده از همان دوران اند. همان روز اول که به شهر آمدیم چهره همه شان را شناختیم. ما که نیامدیم شهر شما را بهم بریزیم این ها را رها کنید. حتی اسم و رسم آن بنده خدایی را هم که عملیات را لو داد و بعد ها پناهنده شد رها کنید. ما آمدیم چون شما داشتید نخ تسبیح را گم می کردید. آدم خائن و برچسب زن تا تاریخ بوده و هست خواهد بود، مهم، آن نخ تسبیحی است که وقتی این رشته را بهم وصل می کند کربلای چهار، کربلای مظلومیت شصت و یک می شود. نخ این رشته را ...

نخ این رشته را، اگر می خواهید ببینید نگاه کنید به گروهی که بعد ها گروهک شد و ادعای ضد امپریالیستی داشت اما سجده به شیطان می کرد. این رشته را اگر بگیرید امکان ندارد به نهضتی که می خواست آزادی در رابطه با آمریکا برای ما بیاورد، نرسید. نخ رشته را اگر هنوز پیدا نکردید به تشکر های مکرر وزیر دفاع صدام از همکاری های اطلاعاتی آمریکا پس از کربلای چهار بنگرید. چرا!؟ ...

نه، شما صدای این «چرا!؟» را درست نمی شنوید. یک بار دیگر با دقت این یک کلمه حرف ما را که همه ی حرف است بشنوید. درست هم بشنوید. این فریاد یکصد و هفتاد و پنج غواصی است که با دست بسته بعد از سه دهه آمده اند فریاد بکشند بر سر شما بل از این خواب بیدار شوید: چرا!؟ ...

ما بعد از سی سال با دست های بسته آمدیم تا بر سر شما فریاد بکشیم که به اشک های همسرانمان، به یتیمی فرزندانمان، به چشم پدران و مادرانمان که به راهمان سپید گشتند و ناامید به زیر خاک رفتند، به مادرانمان که بعد از سال ها دوباره قنداق های ما را تحویل می گیرند و به روح امام سوگند از شما نخواهیم گذشت اگر دوباره رشته این خیانتکاری ها را در کشور زنده کنید. و چرا!؟ ... و چرا!؟ ... و چرا!؟ ...  

و چرا تصور می کنید که ما نمی دانستیم عملیات لو رفته بود شاید شما تصور هم نتوانید کنید اما خیلی از بچه ها وقتی به آب می زدند می دانستند عملیات لو رفته و می دانستند که برگشتی در کار نیست. می دانستند و رفتند چون برخی خوشبین بودند به مذاکراتشان با شیاطین و قسم به لبخند های بی بدیل امام که ما جز برای خنده های شیرین اش نرفتیم و نماندیم که نبینیم جام تلخ زهری را که برخی برایش مهیا می کردند. ...

 

نظرات  (۵)

۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۹ سعید ابراهیمی
بسیار خوب
فقط کم می نویسید...
سلام.
چرا حالت های دیگه رو در نظر نمیگیرید؟!
فقط خیانت یک نفر خاص؟! یا خیانت، یه عده؟!

من تو دلم مونده که عموم که شهید شده رو کاش میدیدم، اما چه کنیم!!!
فقط این رو بدون این جنگ نباید هشت سال به طول می انجامید، نباید ما اینقدر تلفات میدادیم، نباید ...
۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۴ مصطفی یوسفی

یا علی مدد

الهی رضا برضائک
تسلیما لامرک و قضائک

ان شاءالله...
التماس دعای فرج
مجموعه ای فراتر از راز (The Secret) __ نرم افزار تبلیغات برروی وایبر مخصوص کامپیوتر 100% رایگان __ قدرتمندترین کتاب های دسترسی به هدف,تضمینی و تست شده __ آدرس سایت :  WWW.RAZ.US.PN

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی