ورق بزن ما را
چه زود می گذرد برگ های تقویممان و چه زود ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روز ها، هفته ها، ماه ها و سال هایمان به انتها می رسند. در این ورق خوردن روزگار نشانه های روشنی است برای آن ها که اهل اندیشه اند چه حاصل اگر ما اهلیت اندیشیدن را همچون اهلیت زیستن از کف داده ایم. در این چند ساعت باقی مانده تا به اتمام رسیدن سال 94 در ابر خیالی شیرینی به نرمی پرواز می کردم که از درون ابر نگریستن به صفحه ای که در آن ایستاده بودم بسیار سهل تر و تمامیت صفحه آشکار تر، همچنان که خردی کتاب زندگی من در برابر کتابخانه خلقت آدمیان بر کره آب و خاک روشن تر بود. در این نگریستن خویشتن را دیدم که در نا کجا آباد ایستاده ام و سرگشته و حیران چونان گوسپندان به چرا رفته یک گله بی چوپان، به این سو و آن سو می روم بی آن که در هیچ راهی گام نهاده باشم و یا عزم مقصدی نموده باشم. ای کاش در این تحول زمین و تحویل زمان من نیز با تاریخ تقویم ورق بخورم. ای کاش محول الاحوال دفتر قلب من را نیز ببندد و دفتری برایم بگشاید که در این نوروز نوزیستنی آغاز نمایم و اگر فردا دوباره از خواب برخاستم برایم مسجل شود که فرصتی دوباره یافتم برای به شدن از این که هستم و برای آغاز کردن پاره ای دیگر، از دفتری که سپید سپید پیش رویم نهاده اند تا بنگارم در آن نقش جدیدم را.